نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

به تو آرزو داده ام

دلم می خواست می شد تمام اسباب بازی های دنیا را برایت بخرم . نمی شود . دلم می خواست تو را به بهترین مدرسه دنیا بفرستم . نمی شود . دلم می خواست دستت را دراز کنی و هرچه را می خواهی داشته باشی . نمی شود . دلم می خواست نفهمی غصه یعنی چه . نمی شود . دلم می خواست حوصله بی پایان داشتم . ندارم . دلم می خواست بهترین مادر دنیا باشم . نیستم . دلم می خواست شادترین بچه دنیا باشی . نمی شود . دلم می خواست خنده سهم تو از زندگی باشد . نمی شود . زندگی چیز مسخره‌ای است دخترم ! همه چیز دست خودت نیست. بهتر بنویسم. خیلی چیزها دست خودت نیست. زندگی برای یک زن آسان نیست. اما زنها - در گوشی بگویم دخترم - یاد می‌گیرند که زندگی سخت است. از سختی زندگی نمی...
22 تير 1390

برای پرنده شایسته

تو می پریدی آنگاه که پدر در امتداد نور آسمان را ترسیم میکرد... از آنروز که پدر رفت تو ...نپریده بودی اما بالهایت شوق پریدن داشت... ...و بالاخره پریدی پدر هنوز دارد نگاهت میکند تا روی شانه اش بنشینی خوش بحالت پرنده شایسته باغ... ...
21 تير 1390

من خدا را دارم

من خدا را دارم، كوله بارم بر دوش، سفري مي بايد ! سفري بي همراه ! گم شدم تا ته تنهايي محض، سازكم با من گفت: هر كجا لرزيدي ! از سفر ترسيدي، تو بگو از ته دل: من خدا را دارم، من و سازم چنديست كه فقط با اوييم... ...
19 تير 1390